فرهنگ میان رودان
مترجم: مسعود رجب نیا
زمانی که فن کتابت بدان جا رسید که مناسب ثبت مکالمات شد، به کتابت سپردن اساطیر و عبارات آداب و رسوم که در گذشته شفاهاً نقل می شد میسر گشت. این امر، هم ثبت چگونگی اجرای تشریفات و آیین های دینی را ممکن ساخت و هم آموزش جوانان را برای انجام دادن آنها فراهم آورد. تا حدود 1800 پ م، آثار مکتوب میان رودان در درون این مرزهای تنگ و کاملاً محافظ کارانه منحصر شد؛ ولی در میان حدود 1800 تا 1600 پ م کسانی برخاستند که مانند هومر هِزیود یونانی مطالب اساطیر کهن را گرفتند و به گونه ای تازه، مشروح و ادیبانه بدان پردختند.
دو اثر عمده و برجسته ی ادبیات این دوران عباتند از حماسه ی گیلگمش و حماسه ی آفرینش. هر یک از این دو اثر بر اساس مطالب اساطیری ناهمگنی برای فراهم ساختن داستانی پرداخته شده است که بتواند نظری نسبتاً جامع از طبیعت جهان و جایگاه آدمیان در میان آن به دست دهد. موضوع اصلی حماسه ی گیلگمش عبارت است از نمایش بیهودگی و پوچی همه ی کوشش های آدمی برای گریز از مرگ، حتی به هنگامی که قهرمان داستان، »دو سوم الهی و یک سوم آدمی» باشد. حماسه ی آفرینش همانا ستایشی ماهرانه از مردوک است که خدای خدایان بابل بود. برای توجیه برتری مردوک در میان خدایان و آدمیان، سراینده حدود نیمی از این منظومه را صرف شرح آفرینش و تأثیر مردوک در آن کرده است؛ و نیم دیگر پرداخته شده است به شرح آداب و آیین بر شمردن نام آن خدا و قدرت او. با وجود عباراتی که از نظر خواننده ی امروزی شگفت می نماید، موضوع اصلی این منظومه ها- مرگ و آفرینش- هم چنان از آن روزگار تا امروز در کانون اندیشه و احساسات بشر قرار دارد و اگر کسی از آنها با گونه ای تعدیل فکری نسبت به ظاهر اساطیری و حوادث و ماجراهای کودکانه و ناپخته ی آن با اغماض بگذرد، می تواند نوعی خویشی و پیوند با سرایندگانی که این منظومه را سروده و نگاشته اند احساس کند.(1)
این هر دو منظومه نمودار انکار شایستگی اعتقادات مذهبی است. حماسه ی گیلگمش علیه بی داد و ستم خدایان و خودداری ایشان از اعطای زندگی جاودانی به آدمیان اعتراض می کند و حماسه ی آفرینش آگاهانه اساطیر کهن را چنان طرح ریزی می کند که سرفرازی مردوک و شهر او را توجیه کند. این نظر در منظومه ی دیگری نمودار شده است که گاهی آن را رنجبر درستکار خوانده اند.(2) به شیوه ای نسبتاً همانند کتاب ایوب عهد عتیق، بیان می کند که چگونه مردی مؤمن و نیکو، از آزارهای بی سبب خدایان به بیماری های عفونت زا دچار شده است. سراینده نتیجه می گیرد که راه های خدایان برای مردم نامفهوم است. با این همه، در پایان منظومه با بازآوردن بیمار به تندرستی و خوشبختی، پرهیزگاری سطحی و متعارف به گونه ای نارسا و نابخردانه نجات داده می شود.
سراینده ی رنجبر درستکار احساس کرده است که خدایان باید با مردم رفتاری عادلانه پیش گیرند و با آنها خودکامانه معامله نکنند. این اعتقاد با خوشبینی و دل گرمی در سرودی در ستایش خدای خورشید یعنی شَمَش که در منظومه به دادگستری در میان مردم و کیفر دادن شریران و یاری کننده ی ستمدیده گان ستوده شده، بیان شده است.(3) شمش خدایی بود که بنا بر نقش برجسته ی ستون مشهور حمورابی، مجموعه قوانین را به او داد و گسترش این عقیده که خدایان باید دادگستر باشند، گویا پایه ای شد برای یک دستگاه دادگستری رسمی پادشاهی در میان مردم.(4)
با این همه، چنین برداشتی از دیدگاه دین های کهن تر همانندی نداشته است؛ و چون آشفتگی سیاسی ناگهان دستگاه قانون میان رودان را در هم می شکست، عدالت خدایان ناپدید می شد. در چنین اوضاعی کنجکاوی مایه ی کشیده شدن به کفر و الحاد می شد. بدین گونه، شگفت نیست که دریابیم پس از 1500 پ م کاهنان و کاتبان دست از غوطه خوردن در علم کلام و چگونگی پیدایش افلاک و اخلاق شستند و به گرد آوری مجموعه های مفصل و مشروح پرداختند که سر انجام منجر به فراهم شدن دانش نامه هایی برای یافتن دانش و اعتقادات شد و علوم جایگزین ادبیات گرددی و گستاخی و دلیری نویسندگانی که تفسیرها و تعبیرهای دین رایج را به باد پرسش می گرفتند یا در آن تعدیل روا می داشتند، هم چون پایه ای برای حماسه ها یا نمایش نامه های فلسفی به کار برند، میان رودان باستان به آن چه تا آن هنگام به دست آمده بود قناعت کردند.
چنین نتیجه ای همسان شد با الگوی ابتکارات روی نموده در هنر کهن سومری که به گونه ای یکنواختی و تکرار گرایید. همکاری نزدیک میان آموزشگاه های روحانیان با هنرمندان و نویسندگان، شاید توجیهی باشد برای منقطع شدن ابتکارات هنری و ادبی، درست در لحظه ای که از دیدگاه امروزی مسائل و امکانات جالب توجه عینی مطرح می شد. اما، باید به یاد آوریم که به هنگام توصیف خدایان و پهلوانان- خواه با سخن یا خواه با پیکرتراشی- ابتکار الزاماً در مرز و کرانه ی کفر و الحاد قرار می گیرد. آیین های راستین همانا آیین های کهن است و ایمان راستین خواستار حفظ شیوه ها، رفتارها و اندیشه های کهن است. وانگهی، شیوه ی آموزشبابل باستان به شدت محافظه کاری دینی را تقویت می کرد. آموزشگاه های کاتبان سازمانی صنفی یافت و به زودی مبدل به یک گروه اهل رقابت و رشک ورزی شد که با بی طرفی و بی اعتنایی خشک و انعطاف ناپذیری، میزان کارآیی ها و امتیازهای حرفه ای را نگهبانی می کرد. گذشته از حساب و موسیقی که در برنامه گنجانده شده بود، سال های طولانی شاگردی ضروری بود تا دقایق زبان و پندارنگاری میخی اکدی و سومری را بیاموزند. تا 1500 پ م، فرا گرفتن این شغل با در دسترس گذاشته شدن رشته متن ها و مجموعه ها که مشتمل بر علوم رایج بودند آسان شد. این متن ها و مجموعه ها حاوی همه مطالبی بود که از کاتب انتظار میرفت بداند و همه ی آنها را در دسترس کاتبان مبتدی می گذاشت. آن چه در این کتاب ها نبود، نادیده انگاشته شده و به فراموشی سپرده می شد و ضمناً نکات مورد اختلاف یا مورد تردید در دانش کهن میان رودان را مؤلفان و گردآورندگان متن های درسی حذف و از دیدگان همگان دور کرده بودند. نتیجه ی این برنامه ی آموزشی آن بود که هر طالب علمی با صرف سالها وقت در فرا گرفتن علوم رایج و رسیدن به پایگاه ممتاز خط و نگارش، دارای مغزی می شد متحجر و دیدی می شد محدود در دایره ی مطالب فرا گرفته ی خویش.(5)
با توجه به پایه های متحجر دانش سازمانی در بابل، شگفت انگیز است که اندک گروهی از دانش پژوهان الهام یافتند که حماسه های شگرفی بیافرینند؛ گو این که این دوران آفرینش چندان نپایید. هر دو منظومه ی مورد بحث گویا حاصل یک دوران کوتاه آشفتگی فکری و اجتماعی، در حدود زمانی که حمورابی مرزهای قلمرو خود را تا شهرهای کهن سومر و اکد گسترده بود. عموریان جهان گشا در آن هنگام هنوز در وضع نخستین شبانی می زیستند و اندیشه ها و تصورات دین بومی و حالت روحی ایشان گویا با آن چه در میان اکدیان و سومریان شهرنشین می گذشت، تفاوت چشم گیر داشت. افزون بر این ها، شکوه و جلال پایگاه بابل طبیعتاً اقتضا می کرد که خدایان آن هم برتری یابند. اما برتری یافتن مردوک مستلزم آن بود که کاهنانش هرگونه مسامحه و آسان گیری نسبت به اساطیر و داستان های دینی کهن را سرکوب کنند. در این کار، چنان که از حماسه ی آفرینش برمی آید- که اثری است با نمودی برجسته از جاه طلبی و تعصب خارق العاده خاص ایشان- کامیاب شدند.
اما در ورای آفرینش و ساختمان حماسه ی گیلگمش و رنجبر درستکار، هیچ منظوری از این گونه استنباط نمی شود. با این همه، زمانی که دگرگونی های سیاسی و اجتماعی در جریان بود و به هنگامی که عموریان با مردم متمدن کهن تر درمی آمیختند و زمانی که برتری قدرت و ثروت و دین در جریان انتقال به پایتخت جدید بابل بود، دین کهنسال ظاهراً دچار آشفتگی می شد. همچون یک دریای منجمد در آغاز دگرگونی های پر موج بهار که بلورهای آن در هم می شکند، دین هم گرفتار چنین فراز و نشیب ها و شکست هایی شد و بعضی کسان توانستند با برخورداری از دانش کامل و مهارت در نویسندگی، ناخشنودی خود را از روایات کهن بازگو کنند.
ولی دوران چنین بی اعتباری و وضعی که آن را پدیدار ساخت، چندان نپایید. محافظه کاری خاص کاهنان و کاتبان بی درنگ خود را با محیط سازگار ساخت و روایات کهن را شکلی نو بخشید و با درشتی و خشونت از دگرگونی های بیشتر پیش گیری کرد. از نظر دین و دانش راستین و معتبر زمانه، نسخه برداری کاری بود درست و نه آفرینش و نو پردازی. این نظر باعث شد که دانشمندان امروزی به بسیاری از نسخه های مکرر حماسه های نام برده دست یابند که با آن که بعضی از آنها دگرگونی هایی دارد، اساس آنها چنان همانند است که نسخه های بدل می توانند جای نسخه های تباه و ناپدید شده را پر کنند.
پیشرفت ریاضیات بابلی تا آن جا که روشن شده است، همین فراز و نشیب را پیمود. الواح مانده از زمان حمورابی، نمودار حساب ستینی دقیق و ارزش مکانی همانند اعداد »عربی» امروزی است. به راستی که تنها نقصان عدد نویسی بابلی سده ی هیجدهم پ م در مقایسه با عددنویسی امروز همانا فقدان رقم صفر بود. نظام ریاضیات بابلی از عدد نویسی رایج در حساب داری آن زمان ریشه می گیرد و اساس ستینی آن ناشی از این حقیقت بود که واحد توزین نقره در بابل در زمان حمورابی که ارزش بسیار داشت، بر پایه ی ضرایب شصت قرار می گرفت. در حدود همین زمان، ریاضیات از مرز محاسبات و معادلات جبری پدید آمد. شیوه هایی برای حل معادلات درجه ی چهارم و موارد استثنایی معادلات توان های بالا هم پیدا شد. اعداد و روابط آنها همواره در کانون ریاضیات بابلی قرار داشت، بر عکس هندسه که یونانیان بدان توجه داشتند.
در گیرودار محفوظ داشتن و کشف آثار، چه بسا که شناخت ما به آشفتگی تصویر واقعی از ریاضیات بابلی دچار شده باشد. با این همه، جالب توجه است که پس از شکوفایی فکری و فرهنگی زمان حمورابی پیشرفت دیگری نمودار نشد تا زمان سلوکیان (312- 263 پ م) که دانش کهن بابلی بار دیگر در اثر برخورد با علوم یونانی بر انگیخته شد. دوران ابتکارات در عرصه ی ریاضیات همانند ادبیات بسی کوتاه بود. پس از چند تن ریاضیدان پیشرو که مطالب بسیاری دریافتند، در نسل های بعدی کاتبان بابلی بر افتخارات گذشتگان کاهلانه خفتند و بر یافته های پیشینان تکیه زدند و قناعت کردند تا آن که پس از دورانی بیش از هزار سال، هندسه ی یونانی هم آوردی به میدان آورد که توجه دانشمندان را جلب کرد.(6)
***
خلاصه: بررسی دو کامیابی برجسته در میان رودان تا 1700 پ م باید در برابر چسم ما باشد. نخست، سومریان باستان در سراسر سازمان جامعه ی نیایشگاهی؛ زندگی روستایی خویش را با شرایطی به شهر نشینی و تمدن نزدیک ساختند و آن را گستردند. برای رسیدن بدین هدف بر پایه ی یک جهان بینی دینی و نیز با پشتیبانی خدمات علمی که آموزشگاه های روحانی برای روستاییان فراهم می ساختند، جامعه ی پرستشگاهی موجب فراهم آمدن مقدار هنگفتی اضافه محصولات کشاورزی در معبدها گشت که این ها مایه ی زندگی کارشناسان روحانی و موجب پرورش گروهی پیشه وران وابسته به پرستشگاه شد. این گونه کارآیی در رشته های گوناگون، مایه ی پیشرفت سریع مهارت ها و تبلور سنت های هنری و فکری و فنی از دیر باز و از روزگار باستان شد. تا پایان هزاره ی سوم پ م جامعه های پرستشگاهی سومر با دستگاه های اجتماعی کشاورزی نازل مرتبت جایگزین شدند که از میان آنها ملاکانی پدید آمدند که دست به کار گرداندن اقتصاد زدند و هم آوردی شدند برای آموزشگاه های روحانی و توانستند نه هم چون عاملان الهی، بلکه با نیروی نظامی یا امتیازات رهبری اجتماعی سنتی ثروت را در دست خویش متمرکز سازند.
جامعه های کشاورزی، چه وابسته به پرستشگاه و چه نوع نازل مرتبت، همواره واحد پایه ای جامعه ی میان رودان تلقی می شدند. این گونه جامعه ها محیط هایی فراهم ساختند که در آنها امکان معیشت و کار اکثریت انبوه میسر می شد و ثبات دراز مدت آنها در طی زندگانی نسل ها و قرن ها و هزاره ها- و در کنار طغیان های آب و سیل ها و قحط و غلاها یا جنگل ها- ادامه می یافت؛ ولی این ها پیوسته آماده ی بازیابی قدرت بودند و با ترمیم وضع خویش مایه ی مداومت می ساختند و نیروی خارق العاده رویارویی با شوربختی ها را میسر می کردند.
دومین کامیابی شگرف میان رودان، پیشرفت کند و بی طرفانه ی واحد اجتماعی سست تری بود که همانا »جامعه ی بزرگ» باشد. این جامعه مانند وسیله ی ارتباطی بود میان جامعه های کشاورزی جدا از هم که آنها را در یک واحد بزرگ تر پیوند می داد. پدیده های حاصل آن تا حدودی دینی نیز بود؛ ولی نه چندان استوار در این زمینه. گذشته از این ها، قانون، دیوان، نیروی نظامی و رابطه ی بی طرفانه ی بازار همه مایه ی دوام سازمان این جامعه می شد. هم بستگی و پیوند جامعه ی بزرگتر در مقایسه با جامعه های کشاورزی، ناتوان و در برابر شکست های شدید آسیب پذیر بود. شیوه ی زندگی »جامعه ی بزرگ» مستقیماً تنها در یک اقلیت کوچک مردمی که در پیرامون می زیستند، اثر می گذاشت و هرگز عمیقاً در زندگی جوامعی که اساس کشاورزی داشتند، تأثیر نمی کرد، با این همه، با وجود ناتوانی و بی ثباتی سازمان جامعه ی مزبور، به ویژه از جنبه ی غیر دینی آن، این جامعه وسایل پیشرفت تمدن میان رودان حتی در آن سوی سرزمین های کهن را، فراهم ساخت.
پینوشتها:
1. نمونه ای از این آثار متضمن ترجمه های این دو منظومه ی ماسه ی گیلگمش و حماسه ی آفرینش را می توان در کتاب زیر یافت:
James B. Pritchard (ed.), Ancient Near Eastern Texts relating the old Testament (Princeton, N. J: Princetion University Press, 1955), pp. 60- 119.
2. ترجمه ی انگلیسی این منظومه را در اثر زیر می توان یافت:
S.H. Langdon. Babylonian Wilson (London: Lusac & Co., 1923) pp. 35- 66.
3. ترجمه ی انگلیسی این منظومه، در همان کتاب زیر آمده است: James B. Pritchard, pp. 35- 66.
4. این بحث از آثار میان رودان در اثر زیر بسی نیکو بیان شده است:
Henri Frankfort et al., Before Philosophy, pp.187- 99, 223- 31.
5. درباره ی آموزشگاه های بابل و «محدودیت» ادبیات بابل . نک:
Adam Falkenstein, (Die babylonische Schule), Saeculum IV (1953), PP. 125- 37; S.N. Kramer, (Schooldays: A Sumerian Composition relating to the Education of a Scribe,) Journal of the American Oriental Society, LXIX (1949), PP 199- 215; Adam Fallenstein and Wolfran von Soden , Sumerische und akkadische Hymnen und Gebete, pp. 15- 16.
6. O. Neugebauer ,The Exact Sciences in Antiquity . p. 19.
در مورد ریاضیات بابل، نک:
M. E. M. Bruins, Nouvelles decouvertes sur mathematiques babyloniennes (Paris; Presses Universities, 1951).
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}